پروژه مقاله معماریِ گمشده: خانقاه در خراسان سد? پنجم تحت word

پروژه مقاله معماریِ گمشده: خانقاه در خراسان سد? پنجم تحت word دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه مقاله معماریِ گمشده: خانقاه در خراسان سد? پنجم تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه مقاله معماریِ گمشده: خانقاه در خراسان سد? پنجم تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه مقاله معماریِ گمشده: خانقاه در خراسان سد? پنجم تحت word :
مقدمه
در شواهد نوشتاری معماری ایران در دوران اسالمی، نام انواعی از بناها پیوسته و بارها تکرار میشود: مسجد، خانقاه، گرمابه، کاروانسرا، مزار و مقبره، رباط، مدرسه و تکیه. اما در شواهد مادیِ این معماری، یعنی آثار دوران اسالمی که بر رو یا در زیرِ این زمین یافت شده است، خانقاه غایب یا بسیار کمیاب است. همچنانکه امروز شمار حسینیهها گاهی با شمار مساجد برابری میکند؛ در گذشته، دستکم تا پیش از دور صفویان، در بسیاری از آبادیهای ایران، خانقاه در پرشماریْ همتای مسجد بوده است. آنچه امروزه از آن همه خانقاه مانده، ناچیز است.
بهعالوه، امروزه بسیار ایرانیانی یافت میشوند که دربار محتوا و کالبد مسجد، حسینیه، گرمابه، مزار و مانند آنها تصوری کمابیش روشن دارند و میتوانند از آنها سخن بگویند؛ اما محتوا و کالبد خانقاه کمابیش از یادها رفته است. حتی محققان معماری ایران، از ایرانی و غیرایرانی، بههنگام داوری دربار نوع بناهای مبهم، یا خانقاه را در زمر احتماالت ذکر نمیکنند یا دربار خانقاه بودن یا نبودن آن بناها بدون معیاری روشن داوری میکنند یا ویژگیهای خانقاه را از یک دوره از تاریخ میگیرند و به هم ادوار تعمیم میدهند.1 خالصه اینکه معماری خانقاه از نمونههای تاریکی و ابهام در تاریخ معماری ایران است؛ آنچنانکه گویی بخشی از حافظ معماری ما محو شده یا درُشُرف نابودی است. بازیابی این حافظه نیاز بهکاری عمیق و گسترده در دورههای گوناگون دارد: تحقیقی مفصل با استفاده از متون فارسی و عربی و بررسی معماری و باستانشناختی خانقاههای بهجامانده و بناهایی که احتمال میرود خانقاه بوده باشد. این تحقیق کالن و مفصل را باید به تحقیقهای کوچکترُخرد کرد و رفتهرفته نتایج این تحقیقهای ُخرد را در کنار هم چید و تصویر خانقاه در دورههای گوناگون را کامل کرد. باید به این نکت مهم نیز توجه داشت که خانقاه، همچون خود صوفیه، تاریخی پر تالطم و پر از دگرگونی داشته است. نباید با این پیشداوری سراغ منابع رفت که خانقاه در سرتاسر تاریخ و جغرافیای ایرانزمین، ماهیتی واحد و معماریای کمابیش یکسان داشته است.
این مقاله متکفل یکی از پارههای آن تحقیق کالن است: چیستی و چگونگی معماری خانقاه در زادگاه آن، خراسان، و در نخستین پارههای تاریخ آن، یعنی از اواخر سد چهارم تا نیم سد ششم هجری. پیش از این، کمتر مورخ معماری ایرانی یا اسالمی آشکارا و جداگانه و بهتفصیل و مستند، به ویژگیهای معماری خانقاه پرداخته است. محمدکریم پیرنیا دربار طرح معماری خانقاه سخن گفته است که از یکی دو سطر تجاوز نمیکند و استثناهای بسیار دارد )پیرنیا 7831، 963(. جاناتان بلوم در مقالهای که در ذیل مدخل «خانقاه» در دانشنام هنر و معماری اسالمی گروو نوشته است، خانقاه را برخالف مدرسه، فاقد نقشهای شاخص میداند )بلر و بلوم 1931، خانقاه(. محسن کیانی در کتابی دربار تاریخ خانقاه در ایران، فهرستی از اجزای کالبدی خانقاهها بهدست میدهد که نه خاص دوره یا منطقهای معین، بلکه مجموع اجزای هم خانقاهها در طی تاریخ و در هم ایرانزمین است2 )کیانی 9831، 721(. پیداست که چنین خانقاهی وجود نداشته است. آنچه هم ترمینگم دربار معماری خانقاه میگوید، بدون ذکر مستندات و احتماالً مربوط به نمونههایی از خانقاه در غرب عالم اسالم است .(Trimingham 1971, 169) رابرت هیلنبرند خانقاه را از حیث کارکرد و کالبد، نزدیک به مدرسه میداند و آنچه دربار اصول کلی معماری خانقاه میگوید، مشابه تریمینگم است و آن را به هم خانقاهها تعمیم میدهد )هیلنبرند 5831، 022 و 322(. آنچه مولوده یوسفوا3 دربار معماری خانقاه نوشته است، مربوط به دور تیموریان بهبعد است. سخنان او دربار معماری خانقاه پیش از تیموریان،
دقیق و مستند نیست .(Yusupova 1997, 231-234) سخن دربار معماری خانقاه در دانشنامههای مربوط به فرهنگ اسالمی یا تصوف نیز بسیار مختصر و کلی، یا تکرار سخنان دانشوران پیشین است و نویسندگان با دقت کافی، به تنوعات احتمالی خانقاه در طول تاریخ و پهن جغرافیا نپرداختهاندBwering and Melvin-Koushki,( 4 2010؛ عدلی 3931؛ ارجح 9831؛ منفرد 9831؛ ورجاوند 5831 (. دربار برخی از خانقاههای تاریخی ایران و آثار برجامانده از آنها هم مقاالتی نوشته شده است. ایرج افشار در مقالهای با عنوان «خانقاههای یزد»، فهرستی از خانقاهها ترتیب داده است )افشار 7731، 381-981(. حمیدرضا توسلی در «خانقاههای تاریخی ایران»، ضمن معرفی کلی و نادقیق5 کارکردهای سازمان خانقاه، به معرفی برخی بناهایی پرداخته است که به خانقاه معروف است )توسلی 6731، 973-893(. بیشتر این نمونهها مربوط به پس از حمل مغوالن است. بخشهایی از مقدم محمدرضا شفیعی کدکنی بر اسرار التوحید دربار ابوسعید و خانقاهش و نظام خانقاهی در عصر اوست و اطالعاتی نو و روشنگر و کمنظیر در این باره دارد و جنبههایی از زندگی در خانقاه و شئون آن را روشن میکند و از این حیث، بهکار این تحقیق آمده است؛ اما معطوف به معماری خانقاه نیست )شفیعی کدکنی 9831الف(. در آثار عبدالحسین زرینکوب، دربار تصوف نیز نکاتی دربار خانقاه هست که جنبههایی از آن را آشکار میکند؛ اما موضوع آنها هم معماری خانقاه نیست )زرینکوب 7831؛ 8831؛ 9831؛ 0931(.
پیش از جستوجو در شواهد نوشتاری و مادی خانقاه، باید روشن کرد که آنچه در این تحقیق بهدنبال نخستین نمونهها و مرحل تکوین آنیم، هر چیزی نیست که روزگاری به آن خانقاه میگفتهاند، بلکه مقصود کانون اصلی صوفیان است که در آن، آداب و رسوم جمعی و فردی میگزاردهاند، به هر نامی که بوده باشد. مکانی که آشکارا کانون تجمع صوفیان شناخته میشد و آدابی معین داشت، در خراسان سد پنجم، با ابوسعید ابوالخیر کمال و قوام یافت )شفیعی کدکنی 9831الف، صدوسیوسه و صدوسیوچهار( با چنین فرضی، هدف شناختن این موجود است. برای شناختن چنین موجودی نمیتوان به شناختن لفظ آن بسنده کرد، بلکه باید تبار آن، خویشاوندان آن و چیستی خود آن را، از حیث کالبد و کارکرد جست. به این منظور، عالوه بر بهرهگیری از نتایج تحقیقهای مورخان و محققان فرهنگ ایران و اسالم و تصوف، به مهمترین منابع اولیه مراجعه خواهد شد.
دامن جغرافیایی و تاریخی
تصوف در اواخر سد نخست و اوایل سد دوم هجری پا گرفت؛ اما در اواخر سد چهارم و اوایل سد پنجم در خراسان و به دست کسانی چون ابوالحسن خرقانی )253- 524 ق( و ابوسعید ابوالخیر میهنی )753- 044 ق( قوام یافت. پیش از ایشان نیز صوفیان نامی و گمنامْ بسیار بودند و حتی کانونهای تجمعی داشتند و به نامهای مختلف آن را میخواندند؛ اما ابوسعید نخستین کسی بود که سنتها و نظام خانقاهی را پدید آورد و خانقاهنشینی را باب کرد.6 چند سالی پس از وفات شیخ ابوسعید، ابوحامد محمد غزالی )054- 505 ق(، از بزرگترین فقیهان و متکلمان
و صوفیان، در طوس بهدنیا آمد. آثار غزالی در تثبیت مکتب صوفیه و استحکام جایگاه آن در نزد اهل شریعت و حکومت دخالتی مهم داشت. سلجوقیان هم که در اوایل سد پنجم در نیشابور پا گرفته بودند، در نیم سد پنجم و بهویژه با سیاستهای خواجه نظامالملک طوسی، وزیر سلجوقیان )554- 584 ق(، حمایت از صوفیان را به مصلحت خود یافتند )بینام 5831، 612؛ شفیعی کدکنی 5831، 92( چندانکه خواجه صوفیان را گرامی میداشت و خودْ خانقاه میساخت )محمد بن منور 9831، 85 و 95 و 09 و 671-081(. اینها موجب تثبیت نظام خانقاه شد؛ اما آن روزگار با حملُغز به پایان رسید. ترکمانان غز در حمله به خراسان، بسیاری از عالمان و صوفیان و مردم را کشتند
و خانومان ایشان را غارت کردند )ظهیرالدین نیشابوری 2331، 05 و 15؛ شفیعی کدکنی 9831ب، 054-254(. این حمله چنان اثر عمیقی در حیات مادی و معنوی مردم شرق ایرانزمین گذاشت که آن را پایان خوشی و آغاز نابسامانی در دیار مسلمانان و زمان «قحط دین و نایافت مسلمانی» )محمد بن منور 9831، 04( خواندند. خراسان پس از حمل غز، وضعی دیگر یافت و موجه است که حمل غز را پایان مرحلهای در تاریخ ایران بشماریم. غزان نیشابور را در سال 055 ق تسخیر کردند )ابن اثیر 1731، ج. 62: 192( و از این رو، نیم قرن ششم پایان دامن زمانی تحقیق حاضر است.
دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93
67
دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93
68
حوز جغرافیایی این تحقیق خراسان است که مهمترین منطق پرورش تصوف، بهویژه تصوف عاشقانه بود و بسیاری از پیران صوفیه از این منطقه برخاستند7 )زرینکوب 8831، 16-48(. خراسان از شرق به کوههای بدخشان
و تخارستان و بامیان و کابل، از غرب به بیابان خوارزم و بحر خزر و قومس و دشت کویر )بین خراسان و ری و جبال(، از شمال به جیحون و ورارود، و از جنوب به حدود سند و غرنین و سیستان و بیابان لوت )بین خراسان و کرمان( محدود است )حافظ ابرو 9431، 3 و 4(. خراسان متشکل از چهارُربع است: ربع نیشابور، ربع هرات، ربع بلخ، ربع مرو. مهمترین این ربعها از نظر فرهنگ تصوف ربع نیشابور بود، که تقریباً بر خراسان واقع در ایران امروزی منطبق است
و تکی ما در این تحقیق، بر همین ربع است.
روش این تحقیق، روش تفسیریـ تاریخی و منبع اصلی آن منابع اولی نوشتاری مرتبط با خراسان سدههای نخست
است. تقرب به خانقاه از بحث دربار زادن و بالیدن خانقاه آغاز میشود و سپس به سازمان خانقاه و آنگاه ویژگیهای بنای خانقاه میرسد.
1. تبار و خویشان خانقاه
سخن دربار تولد و تکوین خانقاه را از تبار خانقاه آغاز میکنیم. این شناخت طولی با شناخت عرضی کامل میشود؛ یعنی وارسی خویشان و رقیبان خانقاه و نسبت خانقاه با آنها. بررسی وجه تسمی خانقاه و تولد خانقاه صوفیان از دیگر مباحث در وارسی تکوین خانقاه است.
1.1. تبار خانقاه
آنچه در پی آنیم، نوعی از بناست که کانون تجمع صوفیان بوده است. برای فهم این نوع بنا باید از دو راه به موضوع نزدیک شد: یکی شناسایی کانونهای تجمع صوفیان و نامهای گوناگون آنها؛ دیگری شناسایی مدلول واژ «خانقاه.» بهعبارت دیگر، نخست باید پرسید: آیا پیش از اینکه جایی به نام خانقاه پدید آید، صوفیان در جاهایی گرد میآمدند؟ در این صورت، آنجاها چه اسم و چه مسمایی داشت؟ سپس بپرسیم: آیا به جاهایی جز مکان تجمع صوفیان «خانقاه» میگفتند؟
1.1.1. کانونهای تجمع صوفیان پیش از خانقاه
بسیاری از عالمان از دیرباز، نسب صوفیان را به «اهل صفه» رساندهاند: گروهی از مهاجران با حضرت پیامبر)ص( که خانومان را در مکه وانهاده بودند و در مدینه به فقر میزیستند. ایشان در صفه یا سکویی مجاور مسجد پیامبر با زهد و قناعت زندگی و بندگی میکردند و در جهاد اکبر و اصغر از نزدیکان پیامبر بودند )بینام 9331، ج1، 671؛ احمد جام 9831، 73؛ محمد بن منور 9831، 613 و 713(. اگر «اهل صفه» نیای صوفیان باشند، خود «صفه» نیای خانقاه است.
پس از پیدا شدن جماعتی معین به نام صوفیه نیز، ایشان همواره جاهایی برای عزلت و فکر و ذکر داشتند؛ از کوهها
و غارها )کیانی 9831، 48-78( گرفته تا کنج مساجد )خواجه عبداهلل انصاری 6831، 613 و 404؛ قشیری 8831، 573، 783 و 094(. رفتهرفته که جماعت صوفیان رسموراهی خاص یافتند، ناگزیر از مساجد رسمی بیرون رفتند و گاه مسجدهایی خاص خود ساختند. از کهنترین شواهد آن، مسجد شونیزیه در بغداد است که پیروان جنید بغدادی برپا کردند )کیانی 9831، 87( و از رسال قشیریه میتوان فضای آن را در آن روزگار تصور کرد )قشیری 8831، 666
و 907(. بعدها این مسجد مدفن صوفیان و زیارتگاه ایشان شد )کیانی 9831، 97(. نمون دیگر مسجد شیخ ابواسحاق کازرونی، سرسلسل طریقت مرشدیه )سد چهارم( در کازرون است که نخست، در مسجد جامع و سپس، در مسجد محل زیر کازرون منبر میرفت. چون مخالفان در مجالس او اخالل کردند، ناگزیر از شهر بیرون رفت و در حوم کازرون، محرابی سنگی و سپس مسجدی برآورد و آنجا را جایگاه خود و پیروانش ساخت. زرتشتیان و مخالفان شیخ بارها محراب و مسجد او را ویران کردند. سرانجام در 173ق از مال یکی از مریدانش مسجدی ساخت که مقر اصلی مرشدیه شد )شیخ الحکمایی و الله 7831، 411(. جدایی صوفیان از مساجد رسمی، بعدها دستاویزی برای مخالفان تصوف شد )ابن جوزی 8631، 541(.
پس از مسجد بهِرباط برمیخوریم که جای مناسبتری برای عزلتگزیدن و بعدها تجمع صوفیان بود. مسلمانان در نخستین سالهای گسترش اسالم بناهایی در مرزها ساختند که جای نگهبانی و سکونت اهل ثغور یا مرزداران و مجاهدان بود. این بناها را بهاقتفای کاربرد واژ «رباط» در آیاتی از قرآن کریم، بهمعنای نگهبانی از مرزها و حفظ ارتباط مجاهدان با یکدیگر و آمادگی برای جهاد و ترساندن دشمنان )کریمیان سردشتی 8731، 615 و 715؛ کیانی 9831، 66( رباط خواندند. وقتیکه مرزهای داراالسالم گسترش یافت، برخی از رباطها رفتهرفته در درون سرزمینهای اسالمی واقع شد و از مرزها دور افتاد. واقعشدن در بین راهها یا در حوم شهرها، رباطها را منزلگاههایی مناسب برای صوفیان کرد: اهل جهاد اصغر از رباطها رفتند و اهل جهاد اکبر بر جای ایشان نشستند.8 از اینجاست که در برخی از متون، رباط و خانقاه به یک معنا بهکار رفته است.
در متون عربی سدههای نخست، عالوه بر رباط، «دَُویره» را هم بهمعنای محل تجمع صوفیان بهکار بردهاند. اگر این جانشینی چیزی بیش از جانشینی ساد لفظی باشد، باید دویره را هم در زمر نیاکان خانقاه شمرد. اینقدر مسلم است که تا پیش از سد پنجم، به مکانهای تجمع صوفیان دویره میگفتند و حتی تا روزگار بوسعید، دویره در معنای مترادف با خانقاه معتبر ماند.9 در خصوص نخستین مکانی جز مسجد که برای صوفیان ساختند و بعد از سد پنجم خانقاه خوانده شد، اقوال منابع اولیه مختلف است )مایر 8731، 743-553؛ کیانی 9831، 731-941(. خواجه عبداهلل انصاری میگوید نخستین خانقاه صوفیان آن است که بهَْرمل شام ساختند تا درویشان جایی داشته باشند که در آن گرد هم آیند )خواجه عبداهلل انصاری 6831، 841 و 941(. در برخی از متون عربی، همچون احسن التقاسیم، اللمع و معجم البلدان، رباط ّعبادان را نخستین رباط صوفیان خواندهاند )کریمیان سردشتی 8731، 915(.
اینقدر پیداست که از سد دوم بهبعد، صوفیان در مکانهایی جز مسجد استقرار یافتند؛ حال چه بناهایی که از پیش موجود بود و خالی مانده بود، مانند رباطها، و چه بناهایی که نو ساختند. اینکه نام این بناها در آغاز چه بود و کدامیک نخست ساخته شد، چندان روشن نیست؛ زیرا الزم نبود که نویسندگان احوال و آداب و تاریخ آنچه را در روزگار ایشان خانقاه خوانده میشد، به الفاظ پیشین بخوانند. بهسخن دیگر، سیر تحول جایگاه صوفیان از رباط و دویره به خانقاه، هم در عالم واقع طی شد و هم در زبان. این دو سیر تحول در هم آمیخته و کار محقق امروزی را دشوار کرده است. چنانکه خواهیم دید، گذشته از ترجم تفسیر طبری، خانقاه بهمعنای مکان تجمع صوفیان پیش از سد پنجم بهکار نمیرفت )تسبیحی 5431، 8301؛ شفیعی کدکنی 9831الف، صدوبیستونه( و از آغاز سد پنجم، رفتهرفته بر کاربرد آن به این معنا افزوده شد. از نخستین شاهدهای کاربرد خانقاه به این معنا، رسال قشیری )834( ابوالحسن قشیری است )قشیری 9041ق، 47؛ همو 8831، 74( و سپس طبقات الصّوفی خواجه عبداهلل انصاری )اواخر سد پنجم( )خواجه عبداهلل انصاری 6831، 841(.
2.1.1. مکانهای مسمّا به خانقاه
آیا پیش از آنکه به مکانهای تجمع صوفیان خانقاه بگویند، واژ خانقاه متداول بود؟ در این صورت، مدلول این واژه چه بود؟ دهخدا با استناد به غیاث اللغات و آنندراج، خانقاه را معرب «خانگاه» و مرکب از «خانه» و «گاه» شمرده است. همو از خطط الشام کردعلی نقل میکند که خانقاه لفظی فارسی است و اصل آن «خونگاه» است؛ یعنی جایی که سلطان در آن طعام میخورد )لغتنام دهخدا، ذیل «خانقاه»؛ کیانی 9831، 06 – 36(. شاهدی در متون کهن، قول اول دربار واژ خانقاه را تحکیم میکند: صاحب حدود العالم از «خانکاهِ» مانویان نام برده است و در متون دیگر، محل تجمع مانویان را «مانستان» یا «مانیستان» گفتهاند. )شفیعی کدکنی 9831الف، صدوبیستونه( «مان» مترداف «خانه» و «خان» است و «ستان» مترداف «گاه.» پس بهواسط مانویان و مانستان، خانقاه یا خانکاه برآمده از «خانه + گاه» است و مترادف «مانستان» )همان، صدوسیودو(. دربار واژ خانقاه نظر دیگری هم هست: «خانقاه» تلفظ فارسی «خانقاه» و «خانقات» است، و آن جمع «خانق» است و «خانق» معرب «خانک.» خانک مصغر خان و خانه است، که هم بهمعنای اتاق و سرای است و هم بهمعنای جایگاه مانویان. در این صورت، خانقاه با دویره )بهمعنای خان کوچک( مترادف است )همان، صدوسیودو(.
دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93
69
دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93
70
اما خانقاه، در لفظ هر خاستگاهی که داشت، بر چه داللت میکرد؟ البدأ َّوالتأریخ )553ق( محمد بن طاهر
َ
َمقدِسی، به زبان عربی، کهنترین متنی است که در آن واژ «خانقاه» )بهصورت «خانقه)» بهکار رفته است )همان، صدوبیستوهشت؛ مقدسی 0931، ج. 2 : 728(. مقصود مقدسی از خانقاه محل تجمعَکّرامیان است نه صوفیان. در احسن التقاسیم )573ق( محمد بن احمد مقدسی هم خانقاه بهمعنای مکان تجمع کرّامیان بهکار رفته است. )مقدسی 5831، 63؛ زرینکوب 8831، 84( اما صاحب حدود العالم من المشرق الی المغرب )273ق(، به زبان فارسی، جایگاه مانویان را «خانگاه» خوانده است )بینام 0431، 701(. پس در این زمان، هم به مکانهای مربوط به کرّامیان خانقاه میگفتند و هم به مکانهای مانویان. «خانقاه» در ترجم تفسیر طبری )053- 563ق( نخستین شاهد از کاربرد این واژه بهمعنای مکان تجمع صوفیان است10 )بینام 9331، ج. 1: 671(.
از جمع این شواهد، که همه کمابیش به یک عصر و یک منطقه تعلق دارند، چنین بهدست میآید که خانقاه در خراسان آن روزگار به مطلق عبادتگاه داللت میکرد؛ چه برای مانویان و چه کرّامیان و چه صوفیان. کرّامیان، پیروان محمد بن کرّام سجستانی، نخستین جماعتی بودند که مکانی جز مسجد برای عبادت و خلوت و ذکر ساختند و همان را خانقاه نامیدند. البته خانقاه کرامیان با مدرس ایشان یکی بود11 )شفیعی کدکنی 5831، 44؛ همو 7731، 68( و نباید آن را با خانقاه صوفیان یکی شمرد12 )همو 5831، 44(.
2.1. خویشان و رقیبان خانقاه
از راههای شناسایی خانقاه این است که ببینیم کدام بناها خویشاوند یا رقیب خانقاه بودند و با خانقاه چه شباهتها و نسبتها و تفاوتهایی داشتند.
1.2.1. رباط و کاروانسرا
پیشتر ذکر شد که قبل از پیدایی خانقاه صوفیان، ایشان در رباط مینشستند و از این رو، رباط را باید پدر یا نیای خانقاه شمرد. با این حال، چنین نیست که پس از پیدایی خانقاه صوفیان، رباط معطل مانده یا از دایر امور صوفیان بیرون رفته باشد. در همان روزگار ابوسعید ابوالخیر، که چند خانقاه در نیشابور بود، سخن از رباطهایی است در بیرون شهر که جای گوشهنشینی و ریاضت شیخ بود )محمد بن منور 9831، 92، 13، 263 و 763؛ بینام 5831، 131 و 812؛ جمالالدین ابوروح 4831، 97 و 08(. در مرو نیز رباط عبداهلل مبارک در بیرون شهر بود و خانقاه در درون شهر )محمد بن منور 9831، 861(. از هم اینها معلوم میشود که دستکم در خراسان در روزگارِ مقامات سهگان ابوسعید،13 یعنی در سد ششم، رباط و خانقاه بهمنزل مکان صوفیان، هردو در میان بودند: رباط در بیرون شهر بود و خانقاه در درون شهر14 )نظام الملک 4831، 6 و 911 (. رباط جای خلوتگزیدن بود و خانقاه بیشتر جای گردآمدن. گاهی رباط جای نزول هم مسافران بود، از صوفیان و جز ایشان و در این صورت، کاروانسرایی بود در بیرون شهر؛ گاهی هم جایی بود برای گردآمدن صوفیان، یا جایی متروک بود برای خلوت و ریاضت.

- ۹۵/۰۷/۰۵